هر اتفاق و حادثه‌ای درس‌هایی دارد که خرد به آموختن آن توصیه می‌کند. البته می‌توان چشم‌ها را بست و هزینه‌های آتی این نیاموختن را به خسران آن حادثه افزود؛ اما دیگر چه حادثه‌ای بزرگ‌تر از اتفاق بالگرد باید رخ دهد تا ما درس‌هایش را بیاموزیم؟ نگارنده دو درس بزرگ را در آن مستتر می‌داند.
درس‌های یک حادثه
تحریم‌ها مخرب‌تر از آن است که فقط توده‌های مردم از آن آسیب ببینند. این حادثه را به هر شکل می‌توان تفسیر کرد؛ اما از این واقعیت نمی‌توان چشم پوشید که رئیس‌جمهوری ایران مجبور بوده است برای انجام ماموریتش سوار بر بالگرد نیم‌قرن پیش شود! عدم خرید محصولات تازه و پیشرفته‌تر صنایع هوانوردی ناشی از تحریم‌هایی است که برای دهه‌ها بر اقتصاد ایران تحمیل شده است. تواتر حوادث مربوط به بالگردها در ایران نیز به‌خوبی نشان می‌دهد، پیر بودن صنعت هوانوردی ناشی از تحریم‌ها یکی از علل اصلی رخ‌دادن این اتفاقات ناگوار است.

آمار نشان می‌دهد که ۶۰درصد بالگردهایی که در ایران به پرواز درمی‌آیند، عمری بیش از ۴۰سال دارند و از آن‌سو، ۷۵درصد هواپیماهای مسافرتی سنی بیش از ۲۵سال دارند! آری تحریم، جان ایرانیان را می‌گیرد و فرقی ندارد این جان عزیز بیماری باشد که به‌دلیل فقدان دارو فردا را نمی‌بیند یا شخص دوم مملکت. باید دیگر چه اتفاقی بیفتد که ما دریابیم نمی‌توان زیر سایه تحریم‌ها، زندگی شایسته‌ای در حد امکانات، منابع و توانایی این کشور برای شهروندان فراهم کرد؟ آیا دولت بعدی حاضر است این واقعیت را بپذیرد و برگی را در تاریخ ایران ورق بزند که هیچ تحریمی بر پای ملت ایران نباشد؟ یا باز شاهد آن هستیم که بر بی‌اثری تحریم‌ها تاکید می‌شود و بدون هیچ ارتباطی با صنایع بزرگ دنیا و بدون برداشتی عملی از نوع انتقال دانش در جهان امروز به دنبال ساختن هواپیما و بالگرد می‌رویم و در کالایی که مزیت نداریم، سرمایه‌های ملی را تلف می‌کنیم و از آن‌سو  جان‌های دیگری از دست ما می‌رود؟

اما درس دوم. کارآیی بوروکراتیک و اجرایی دستگاه‌های دولتی به شکل غیرقابل اغماضی کاهش یافته است. از فراهم‌آوری تمهیدات برای پرواز رئیس‌جمهوری که ابتدایی‌ترین آن، اطمینان کامل از شرایط جوی است تا پیدا کردن لاشه بالگرد پس از قریب ۱۶ساعت، افت کارآیی نهادهای رسمی برای انجام وظایفشان مشهود است. امروزه کوچک‌ترین تغییرات جوی در چند ساعت آینده قابل رصد است؛ اما دستگاه‌های مربوطه قادر به انجام آن نیستند. صحنه‌های عملیات جست‌وجو را در نظر بگیرید که حجم قابل‌توجهی از نیروها به منطقه می‌روند؛ اما معلوم نیست کدام نهاد، رهبری تیم‌ها را برعهده دارد و این عدم هماهنگی و بی‌نظمی کاملا در اطلاع‌رسانی از حادثه نیز به چشم می‌خورد و نهایتا در فاصله زمانی بسیار طولانی درحالی‌که محدوده حادثه مشخص بود، لاشه بالگرد پیدا می‌شود.

این ناهماهنگی و عدم بهینگی، تنها مختصات و شرایط دستگاه‌های مجری در این حادثه را نشان نمی‌دهد. دستگاه‌های رسمی کشور به دلایل مختلف، کارآیی‌ای را که مثلا در دو دهه گذشته داشته‌اند، از دست داده‌اند.  اگر پیش از این نخبگان بر آن بودند در نهادهای دولتی استخدام شوند امروز نخبگان سودای مهاجرت دارند، آنانی هم که می‌مانند به‌دلیل اختلاف فاحش درآمدی که در سال‌های اخیر ایجاد شده است بر آنند تا در بخش خصوصی استخدام شوند تا دولتی. این تنها یکی از دلایل کاهش کارآیی دستگاه‌های دولتی است. نهادهای رسمی در کشورهای دنیا با یکدیگر و با سازمان‌های بین‌المللی حول موضوعاتی که آنان مسوول حل آن هستند به بحث و تبادل نظر می‌پردازند‌اما متاسفانه این پل‌ها برای سازمان‌های رسمی ما حداقلی و بسیار کمرنگ شده و این موضوع بر قدرت حل مساله نهادهای ما اثری منفی گذاشته است. این نیز بخشی از پازل افت کارآیی دستگاه‌های دولتی است.

این قصه سر دراز دارد. حادثه بالگرد نتیجه نوع استراتژی‌ها، کنش‌ها و تصمیماتی است که ما در سال‌های گذشته گرفته‌ایم. اگر از این‌‌حوادث و رویدادها درس نگیریم و برای تغییر آمادگی نداشته باشیم، خسران‌های بیشتری به منافع ملی ما  خواهد رسید.
 
https://asr8.ir/vdch.knmt23nz-ftd2.html
نام شما
آدرس ايميل شما

آخرین عناوین